صیامصیام، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 22 روز سن داره
رهامرهام، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 18 روز سن داره

خاطرات صیام و رهام

دلنوشته

ع زیزم ,پسرم , لطفا شکستها و نگرانی هایت را رها کن , خاطراتت را , نمی گویم دور بریز , اما ,قاب نکن به دیوار دلت , در جاده زندگی ,نگاهت که به عقب باشد , زمین می خوری ...... زخم بر میداری ....... و درد میکشی . مهربانم , نه از بی مهری کسی دلگیر شو ..... نه به محبت کسی بیش از حد دلگرم ...... به خاطر آنچه که از تو گرفته شده ,دلسرد مباش  , تو چه میدانی ؟ شاید...روزی ....ساعتی......آرزوی نداشتنش را میکردی.... تنها اعتماد کن و خودت را به او بسپار... هیچ کس آنقدر قوی نیست  که ساعت ها را برعکس نفس بکشد..... در آینه ل...
14 آبان 1394

دلنوشته

پ سرم ,میدانی چیست ؟؟؟ یک وقتهایی باید خودت را به بی خیالی بزنی..... بیخیال تمام آدمهایی که دوستت ندارند ! بیخیال تمام کارهایی که می خواستی بشود........ولی نشد. بیخیال تمام رکب هایی که خوردی ! بیخیال هر کس که امروز وارد زندگیت شد و فردا رفت ! بیخیال تلاشهای بی نتیجه ات .......دوست داشتن های بی ثمرت..... وقتی کسی دوستت ندارد اصرار نکن ! وقتی کسی برایت وقت ندارد خودت را به روز در برنامه هایش جا نده ! وقتی کسی نمی خواهد تو را ببیند ,پاپیچش نشو ! زندگی همین است! شاید برای همه وقت بگذاری ,ولی قرار نیست همه دوستت داشته باشند و برایت وقت داشته باشند...... شاید بهان...
14 آبان 1394

دلنوشته

از رها کردن نترس باور کن هیچ کس نمی تواند  چیزی که مال تونیست را از تو بگیرد و تمام دنیا نمی توانند چیزی که مال تو نیست را برایت حفظ کند  همه چیز ساده است.... زندگی ..... عشق ...... دوست داشتن ...... عادت کردن ...... رفتن ..... آمدن ...... اما چیزی که ساده نیست  باور این ساده بودن هاست.... در حسرت گذشته ماندن چیزی جز از دست دادن امروز نیست! ...
13 آبان 1394