صیامصیام، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 4 روز سن داره
رهامرهام، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه سن داره

خاطرات صیام و رهام

اگر فرصت داشتم...

اگر فرصت داشتم که کودکم را دوباره بزرگ کنم به جای آن که انگشت اشاره ام را به سوی او بگیرم , در کنارش می نشستم ,انگشتهایم را در رنگ فرو می بردم و با او نقاشی می کردم . اگر فرصت داشتم که کودکم را دوباره بزرگ کنم بیشتر از انکه به ساعتم نگاه کنم به او نگاه می کردم . اگر فرصت داشتم که کودکم را دوباره بزرگ کنم از جدی بودن دست بر می داشتم و بازی را جدی می گرفتم . با او در مزارع می دویدم و به ستارگان خیره می شدم. کمتر سخت می گرفتم و بیشتر تاییدش می کردم . بیشتر از آنکه عشق به قدرت را یادش بدهم ,قدرت عشق را یادش می دادم. بیشتر در آغوشش می گرفتم و کمتر او را به زور می کشیدم . اول احترام ب...
22 دی 1392

اولین پست

کودکم,آن روز که درهنگامه یاس و حریر و هلهله به آشیانی زیبا کوچیدیم......  آنروز که تصویری از حضور رنگین تودر میان نبود..... خیال بودنت لحظه هایمان را به سمت عاشقانه ها می برد. وآنروز که آهنگ اولین گریه ات زیباترین نوای زندگیمان را ساخت, بیرنگ شدیم و تمامی رنگهایمان را به تو بخشیدیم.... دلبندم ,ما پلی شدیم برای عبور تو از نردبان زندگی و تو.... ای تمامی هر چه خوشبختی است ردپای رنگین کوچکت از بطن وجودمان ,تا آسمان ,تا خورشید ,تا آنچه میخواهیم و میخواهی زیباترین تصویری است که ما را وا میدارد تا تنها به تو بیندیشیم و دیگر هیچ.... نازنینم ,در مسیر شیشه گون زندگی که هر آن خیال شکستن...
8 دی 1392
1